خاطره ای از تماشای یک نمایش در کنار هنرمندانی معروف اما بیفرهنگ

رابطهى میان منتقد و هنرمند در همه جاى دنیا رابطهاى پیچیده و بحث برانگیز بوده و هست. اینکه کدام دیدگاهها در مورد نقد و روش نقادى و اخلاق نقادى و نقدپذیرى درست است، موضوعى است پیچیده و نیازمند بحث و بررسى تئوریک و البته تحقیق میدانى. اما بى شک پیچیدگى مبحث نقد و صد البته رابطهى میان منتقد و هنرمند در سرزمین ما امرى است عجیب و غریب و صدها بار پیــــچیدهتر از سرزمـــــینهاى دیگر.
ما منتقدین، هر یک به شیوهى خود، یکى سلبى، دیگرى (بهتر بگویم بسیارى) ایجابى و حتى تکوینى به نقد تئاتر مىپردازیم تا هر یک به شیوه و روش خود تئاتر را گامى به جلو ببریم. اما ما همواره مورد هجمههاى شدید و غریب بوده و هستیم، به ویژه اگر سلبى نقد کنیم و به قول معروف نیمهى پرلیوان را نگاه نکنیم و حق مخاطب را یک لیوانِ پُرِ پُر بدانیم. ما جماعت منتقد همیشه و هنوز چوب صراحت و صداقت و دلسوزیمان را مىخوریم؛ گر چه من، به شخصه و بسیارى چون من، به قول یکى از همکاران ما در دپارتمان نقد تئاترفستیوال لباس ضد چوب پوشیـــــده و محکم به راه خود ادامه مى دهیم ….
اما …
شبى از شبها در مجموعهاى معروف و اسم و رسمدار به تماشاى نمایشى رفته بودم و روى صندلى کنارى من، دو – سه نفر هنرمندِ بازیگر به تماشاى نمایش دوستان، همکاران و همصنفىهاى خود آمده بودند؛ آن هم به عنوان میهمان. نمایش هنوز شروع شده و نشده، در همان لحظات آغازین پردهى اول، دو نفر از این “هنرمندان” گرامیِ با شعور و سرشار از فهم و درک هنرى و غیرهنرى، یکباره به قالب منتقد وارد شده و شفاهاً و به قولى Live (زنده) و با لحن پچپچ گونهاى که دو، سه ردیف پشت سر ما را نیز مستفیض مىکرد، به نقد و تحلیل نمایش پرداختند: از به سخره گرفتن دکور، نور، طراحى لباس، شــــــیوهى بازى بازیگران و کارگردانى و الـــــى آخر .
نه به عنوان منتقد بلکه به عنوان یک مخاطب این نمایش، صدای پچپچ زنانهى این دوستان (!) مانع از لذت بردنم از نمایش مىشد و جز این چون معتقدم که بدترین نمایشها را باید تا پایان نشست و محترمانه دید و بعد نظر خود را در قالب نقد بیان کرد و همواره از دوستانى (!) که در حین اجراى نمایش سالن را ترک مىکنند و یا تلفن همراه خود را جواب مىدهند که: ”… اومدم تئاتر…تموم شد زنگ مىزنم!…” و یا آنان که در حین اجرا به این گونه نقدهاى شفاهى (!) و غرولندى مشغول مىشوند، ناراحت شده و حتما حتما حتما به آنان تذکر مىدهم؛ پس به این به ظاهر هنرمندان علاقهمند به حوزهى نقد (!) هم تذکر دادم (البته دو بار… چون یک بار تذکر افاقه نکرد و روى دوستان بیشتر از این حرفها بود که با یک بار تذکر کم شود! ) .
اینگونه شد که این عزیزان بالاخره ساکت شدند، البته نه به احترام تئاتر یا به احترام دوستان و همکاران و همصنفىهایشان بلکه فقط و فقط براى نشنیدن تذکرهاى بعدى که احتمالش را زیاد پیشبینى کرده بودند.
با این همه یکىشان تا پایان نمایش با تلفن همراهش سرگرم بود، یکى سالن را ترک کرد و… . و نمایش تمام شد و این هنرمندان تمام قد ایستادند و کف زدند و بعد از اینکه نمایش به آنان تقدیم شد (آن هم در حالى یکیشان سالن را ترک کرده بود و هرچه نامش را صدا کردند کسى میهمان مورد نظر را ندید که ندید) و بعد از اینکه عکسهاى یادگارى گرفته شد و پوستر را با جملات قصارشان امضا کردند، شروع کردند به تبریک گفتن و تعریف و تمجید و به به چه کار خوبى! و واقعا عالى بود و خسته نباشید و اینها!
حال و بعد از این ماجرا که اولین تجربهی اینچنینی من هم نبود، چند سوال ساده برایم پیش آمده است:
١- چرا گروههاى تئاترى ما و چرا هنرمندان ما، تزویر و ریا را بر نقد ترجیح مىدهند؟ چرا این تعریف و تمجیدهاى متزورانه را دوست دارند، باور مىکنند و مىپذیرند اما نقد (از هر گونه، مگر نوع متزورانهاش) را نمىپذیرند؟
٢- چرا هنرمندان ما از مردم و مخاطبین عام تئاتر توقع دارند در حین اجرا نه تنها تلفنهاى همراهشان را خاموش کنند و تا یک ساعت بعد از اجرا هم روشن نکنند (!!!) و در حین نمایش پلک هم نزنند تا مبادا بازیگران حواسشان پرت نشود و گاهی بازیگری وسط دیالوگ گفتنش یکباره با لحنى توهینآمیز خطاب به بیچارهاى که به هر دلیلى فراموش کرده تلفن همراهش را خاموش یا بىصدا کند، جملهاى قصار مىگوید و خجالت زدهاش مىکند (نگویید که ندیدهاید چنین صحنههاى زنندهاى را !)؛ اما خود این هنرمندان با شعور و با فرهنگ، خودشان در تمام طول اجرایی که مهمان آن شدهاند تنها و تنها به این دلیل که نمایش را نمایش خوبى نمىدانند به خود اجازه مىدهند که کل زمان اجرا را پچپچ کنند و اثری را مسخره کنند یا با تلفن همراهشان مشغول باشند و یا سالن را ترک کنند!؟
٣- چرا ما، در دپارتمان نقد تئاترفستیوال، براى یک مهر”پیشنهاد نمى شود” (آن هم بر اساس طرحى علمى و تحقیقاتى و البته جهانى در باب نقد و نقادى) این چنین مورد حمله قرار مىگیریم که نقد بلد نیستیم و بىسوادیم و… ، اما همان هنرمندانى که ما بر آثارشان نقد نوشتهایم و فقط به مخاطبین سایت خودمان پیشنهاد کردهایم که وقت و پول خود را خرج فلان نمایش نکنند، همان هنرمندان؛ حق خود مىدانند که با بیاحترامى به ساحت تئاتر، درست در حین اجرا، عملکردى داشته باشند که سلبىترین منتقدان در قبال تئاتر ندارند (اینگونه برخوردها شاید در سینما که هنر زنده نیست جایز باشد اما هیچ کس در تئاتر این عملکرد را جایز نمیداند.)؛ عملکردى که نه نقد است و نه حقیقى است، بلکه بر خواسته از نوعى نظرتنگى، حسادت و بىشعورى و بىفرهنگى است وگرنه اگر کسى قصدش نقد و نهایتا رشد دوست و همکارش باشد، صریح و رک و البته دوستانه (چون غیردوستانهاش وظیفه منتقد است) معایب کار را بیان میکند و یا حتى اگر شجاعت چنین کارى را ندارد، حداقل ادب نگه میدارد و به تئاتر و به همصنفان و و دوستان خود احترام بگذارد و دقایقى سکوت کند و تلفن همراهش را بىصدا در کیفش بگذارد و حداقل لطف کند و چرت بزند.
و با همهى اینها …
این اتفاق و امثال آن به ما ثابت مىکند که ما راه دشوارى در پیش داریم، سختتر از آنچه فکر مىکردهایم. چرا که ما نه تنها تا رابطهى آرمانى منتقد و هنرمند فاصلهاى بعید داریم، بلکه برخى از ما تا هنرمند بودن، تا دوست بودن، تا همصنف بودن، تا مخاطب سادهى تئاتر بودن و تا متزور نبودن فاصلهاى قابل توجه داریم.
این مطلب در تاریخ ۳۱ خرداد ۱۳۹۵ در وبسایت تئاترفستیوال منتشر شده است.